دخترکدخترک، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
دختر دومیدختر دومی، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره
دختر بزرگهدختر بزرگه، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

❤❤❤سه دختر من❤❤❤

از رنجی که می بریم!

پسر بچه همراه مادرش داخل اتاق آمد و آرام روی مبل نشست. به چشمهایم نگاه می کرد و سرش را زیر می انداخت. برای فرار از شرایط موجود به سمت مادرش رفت که مشغول انجام دادن کار بود. مادر در واکنشی سریع: "برو بشین سر جات وگرنه میگم دیو بیاد ببرت ها!" پسرک به سمت مبل بر می گردد و کز می کند.مادر خوشحال از موفقیتش در بازگرداندن پسرک می گوید: "خیلی از این دیو می ترسه.هر وقت داستانش رو براش میگم ، به این دیوه که می رسه میگه دیگه نخون می ترسم." به پسرک نگاه می کنم و سنش را از مادرش می پرسم. سه سال و نیم! تقریبا همسن دخترک! از پسر میپرسم :"نقاشی دوست داری بکشی؟" سر تکان می ...
29 بهمن 1393

بسوزد پدر بی سوادی

از آنجایی که دخترک سواد خواندن و نوشتن ندارد ؛ و از آنجایی که دختر دومی باید به گونه ای بفهماند به دخترک که اجازه ورود به اتاقش را در بعضی موارد ندارد (البته نقل به مضمون!) ؛ و از آنجایی که بستن نخ کاموا به در اتاق ، مشکلی را از دختر دومی جهت عدم ورود دخترک به اتاقش حل نکرد ؛ دختر دومی روش نوینی را پیاده نموده است:     تابلوی ورود دخترک ممنوع!!!   دخترهایم به زمان غارنشینی فلش بک زده اند انگار!       ...
21 بهمن 1393

یا ستار العیوب!

دخترک را به آرایشگاه بردیم و سر و سامانی به موهایش دادیم. غافل از اینکه دخترک از غفلت ما سوء استفاده می کند و سرو سامان را کامل می کند و با قیچی به جان موهایش می افتد! در جواب هم می گوید: "یه کمی موهام بلند شده بود ، درستش کردم!!!"       حالا مجبورم مدام موهای یک طرف سرش را به یاری بطلبم تا مددی برسانند و طرف دیگر سر را پوشش دهند! و در این فکرم که با عروسی چهارشنبه شب چه کنم؟     * دخترک تا اطلاع ثانوی از داشتن قیچی در اتاقش محروم شد! ...
19 بهمن 1393

تولد 8 سالگی

تولد دختر دومی برگزار شد. مثل همیشه یک جمع خانوادگی به اضافه عمه مهربان و زهرا (دختر خواهر شوهر)! زحمت شام را هم عمه کشید.     کلی دویدم برای خریدن کادو. کادوهایی بر حسب سلیقه اش و با تعداد زیاد و اندازه های کوچک. همانطور که دوست دارد. دمپایی روفرشی و کفش و سرویس ظرف اسباب بازی و یخچال و گاز اسباب بازی و لوازم آرایشی و ... اما دختر با هوشم به محض اینکه هر کادو را بر می داشت به طرز عجیبی حدس می زد که درون کادو چیست! و ما را کلا ضایع می نمود!!!         و شام که کار عمه بود:       ...
19 بهمن 1393

خواهران غریب

دختر ها از صبح تا نزدیک ظهر ، مدام در حال خط و نشان کشیدن برای همدیگر هستند. آخرین باری که برای شکایت از همدیگر به آشپرخانه می آیند ، شروع می کنم به تهدید های پی در پی... که حق ندارند از این به بعد خواهر همدیگر باشند و حق ندارند به اتاق یکدیگر پا بگذارند و ... خوب که تهدید های جانانه می کنم ، دوباره مشغول به کار می شوم و زیر لب غر غر می کنم تا حساب کار دستشان بیاید! اما وقتی برای ارزیابی شرایط موجود سر برمی گردانم ، با این صحنه مواجه می شوم:     نتیجه گیری اخلاقی: هیچگاه در روابط میان دو خواهر دخالت نکنید! از ما گفتن بود!   ...
6 بهمن 1393
1